موضوع مهاجرت نخبگان بحث تازهای نیست، بلکه پدیدهای است که از دیرباز تاکنون به گونههای مختلف و چشمگیری در کشورهای جهان سوم دیده میشود و از این رهگذر در این کشورها صدمات جبرانناپذیری در بخش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تام ابعاد گوناگون جامعه وارد میشود که شاید جبران آن یکی از دشوارترین کارها برای این قبیل کشورها باشد.
ادبیات مربوط به پدیده فرار مغزها از کانادا و کشورهای اتحادیه اروپا، نخستین بار در اوایل دهه 1960 میلادی در جهان مطرح و این پدیده به عنوان یک آسیب اجتماعى از دهه چهل در ایران آغاز شد؛ یعنى زمانى که کشورهاى اروپایى بازسازى خرابیهاى پس از جنگ را آغاز کردند و در پى فرایند صنعتى شدن با احساس نیاز به متخصصین و نخبگان در این زمینه به جذب نخبگان و متخصصین از کشورهاى جهان سوم پرداختند و اینگونه بود که مانع دیگرى بر سر راه توسعه این کشورها پدید آوردند.
فرار مغزها به عنوان یک آسیب اجتماعى مختص کشورهاى جهان سوم، بیش از یک ربع قرن است که جوانان ایرانى را به دام خود گرفتار کرده است.
این عارضه که از دید آسیب شناسان به نوعى استثمارشدگى کشورهاى جهان سوم، توسط کشورهاى توسعه یافته به شمار میرود، به عنوان مخربترین بحران اجتماعى شناخته و تعریف شده است.
علل و عوامل مهاجرت نخبگان در ایران
الف) عوامل خارجی: که میتوان به توسعه فناوری، فراهم بودن ابزار تحقیق و پژوهش در کشورها، عدم تعادل نیروی انسانی و... اشاره کرد.
ب) عوامل داخلی: این عامل به عنوان پدیده اصلی فرار مغزهاست که خود شامل چند دسته همچون موارد زیر است: مسائل و مشکلات فرهنگی و آموزشی، نبود توسعه سیاسی، مشکلات اداری و سوء مدیریتی، فقدان توسعه اقتصادی.
1 ـ بی توجهی به جایگاه علم و عالم:
به گونهای که آنقدر که در رسانهها مثلا خوانندگان، هنر پیشهها، وزشکاران، تجلیل میشوند، به چهرههای ماندگار علمی، استادان برجسته و مبتکران و مخترعان و یا المپیادها احترام گذاشته نمیشود.
2 ـ بی توجهی به پژوهش:
بی توجهی به رشد کیفی و تحقیق و پژوهش در دانشگاهها یکی دیگر از این عوامل است؛ یکی از عواملی که دانشجویان بسیاری را به کشور آمریکا می کشاند، عامل امکانات تحصیلی، تحقیقی، کامپیوتری و دادن کمکهای تحصیلی رفاهی و بورسیههاست.
درسالهای اخیر، شمار دانشگاههای درون کشور بدون هیچ گونه برنامه مدونی و یا تناسب رشتهها با مشاغل گسترش یافته اند و توجه بیشتر به ارزشهای کمی و کیفی بوده به طوری که روشهای تدریس بسیاری از کلاسها، صرفا مبتنی بر تئوریها و حفظیات قدیمی و سنتی است. به روز نبودن اطلاعات، استفاده از روشهای سنتی و قدیمی و ابزارهای غیر استاندارد، پایین بودن میزان تحقیق و پژوهش در مراکز علمی و ناهماهنگی بین تحقیقات و کاربرد آنها و تخصیص بودجه نا کافی به امر تحقیق و پژوهش، ترویج و گسترش مدرک گرایی، از عوامل دیگری هستند که بیشترین نا رضایتی را در بین دانشجویان به دنبال داشته است.
3 ـ عوامل اقتصادی:
مسلما یکی از عوامل اساسی است که بیشتر فرزانگان را جذب کشورهای دیگر می کند. وقتی که میزان حقوق یک متخصص در خارج دهها برابر حقوق همان شخص در ایران است، مسلما فرد به فکر مهاجرت به آن کشور خواهد افتاد.
4 ـ عوامل سیاسی و قانونی:
از عوامل دیگر مهاجرت نبود مصونیتهای سیاسی و علمی جهت اظهار نظر و حاکمیت گروههای سیاسی بر دانشگاهها و مراکز علمی و همچنین طولانی یا قدیمی بودن قوانین در سیستم قضایی مملکت است.
5 ـ عوامل اجتماعی:
یکی دیگر از عوامل فرار مغزها، نبودن شناخت قدر و منزلت تحصیل کردهها و نوع برخورد با آنهاست.
از آن جمله فراهم نشدن فرصتهای مطلوب برای ارایه طرح و یا پروژههای مطالعاتی آنهاست.
6 ـ عدم شایسته سالاری:
بیشتر مشاغل به افراد بی صلاحیت و یا کم صلاحیت واگذار شده است و تنها 4 / 1درصد از کارآفرینان در بخشهای صنعتی کشور مشغول به کارند.
واگذاری مشاغل بر اساس رابطه تا ضابطه، عدم تطابق شغل با تخصص و رشته افراد، بوروکراسی دولتی و انحصاری مشاغل از دیگر عواملی هستند که به مهاجرت نخبگان از کشور کمک کرده اند.
7 ـ انحصارات دولتی:
یکی دیگر از عوامل مهاجرت نخبگان، بر پایه دیدگاههای کار شناسان، انحصارات دولتی است، به گونهای که از طرفی دولت به بهانه کوچک سازی از جذب نخبگان سر باز میزند و از سوی دیگر در واگذاری فعالیتهای کشور به بخش خصوصی طفره می رود؛ بنابراین، جایی دیگر برای نخبگان باقی نمی ماند.
8 ـ میزان امید به آینده:
هر چه امید به آینده بیشتر باشد، میزان مهاجرت تقلیل پیدا می کند، امید به آینده جوانان درباره شغل آیندهشان، میزان درآمد آنها توانایی تشکیل زندگی، ازدواج، خرید مسکن، ماشین، و ... و سرانجام میزان امنیت کشور تماما ارتباط مستقم با ترک و عدم ترک مملکت دارند. افراد معمولا جذب کشورهای می شوند که از لحاظ جذابیت و امید به آینده روشن اطمینان بیشتر داشته باشند.
پیامدهای فرار مغزها
از جمله عوامل فرار مغزها در کشور این است که ما به مسائل مادی (در مقایسه با سایر عوامل) بیشتر توجه میکنیم و انسانها و افراد را فراموش میکنیم. میپنداریم که هر کس ماشین و ابزار آلات فناوری داشت، خوشبخت است، در حالی که به عکس، هرچه کشور پیشرفته تر باشد، باید نقش عوامل انسانی در آن مهمتر، برجستهتر و بیشتر باشد؛ مثلاً نقش انسانها در کشور ژاپن 80 درصد است. به همین دلیل که عوامل انسانی در کشور ما کم رنگ است، بیشترین دغدغه کشور ما خارج نکردن ارز از کشور است، در حالی که ما هیچ توجهی به فرار مغزها نداریم. گویا، همین تغییر نگرش نسبت به افراد انسانی و توسعه انسانی در فرایند توسعه، عامل مهمی در کاهش پدیده فرار مغزهاست.
با نگاهی اجمالی به آمار و ارقام مربوط به پدیده «فرار مغزها»، پیامدهای بسیار ناگوار آن غیرقابل تصوّر مینماید: در یک سو، کشورهای صنعتی و به اصطلاح مقصد قرار دارند که عاملی مهم در جذب نخبگان کشورها به شمار میروند و منبع مهمی برای جذب نخبگان، دین راسک وزیر خارجه آمریکا، بر این باور است که مهاجرت برای آمریکا یعنی یک منبع بزرگ نیروی علمی و مغزی که بسیار گرانبهاست.
از سوی دیگر، کشورهای مبدأ هستند که همه سرمایه و هستی خود را تقدیم بیگانگان میکنند.
با نگاهی به آمار و ارقام، این معضل بیشتر آشکار میشود:
هماکنون بیش از 000/150 نفر مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا زندگی میکنند. تمام ورودیهای با رتبه دو رقمی کنکور سراسری دانشگاههای کشور، هر سال از بهترین دانشگاههای دنیا دعوت نامه دریافت میکنند. نزدیک نود نفر از 135 دانش آموزانی که در سه سال گذشته در المپیادهای علمی صاحب مقام شده اند، در یکی از بهترین دانشگاههای امریکا به تحصیل مشغول شدهاند.
بر پایه سرشماری 1990 آمریکا، نزدیک 220 هزار نفر خود را ایرانی تبار معرفی کرده اند و نزدیک 77 درصد آنان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. بنا بر آمار ارایه شده، تنها 1826 ایرانی عضو هیأت علمی تمام وقت و رسمی در دانشگاههای آمریکا و کانادا به تدریس مشغولند که با احتساب استادان نیمه وقت، نزدیک پنج هزار نفر میرسند. در حالی که تا پایان سال 1372 تعداد استادان و دانشیاران شاغل در ایران، 1500 نفر بوده که در سال 1375 به 2200 نفر رسیده و تعداد استادیاران نیز 6000 نفر بوده است.
بر پایه اظهارنظر مسئولان رسمی کشور، آمار مهاجران کشور بسیار شگفت انگیز است؛ در یک اظهارنظر رسمی آمده است: هرچند آمار مهاجران ایرانی از دو تا هفت میلیون نفر ذکر میشود، اما بر پایه آمار رسمی به دست آمده از تجربه کاری، میتوان گفت: نزدیک سه میلیون نفر از ایرانیان به صورت مهاجر در بیست کشور مهم جهان پراکنده اند که به ترتیب، در آمریکا 2/1 میلیون نفر، کانادا دویست هزار نفر، انگلستان 180 هزار نفر، آلمان 110 هزار نفر، فرانسه 100 هزار نفر، سوئد 90 هزار نفر، استرالیا 70 هزار نفر، اتریش و ایتالیا، هر یک 30 هزار نفر، یونان 10 هزار نفر و بلژیک، نروژ و اسپانیا، هر یک پنج هزار نفر زندگی میکنند.
همچنین در خصوص وضعیت اقتصادی مهاجران خارجی، به ویژه ایرانیان مقیم آمریکا، آمده است: آخرین آماری که اداره آمار ایالات متحده امریکا در سرشماری ده سال پیش ارایه کرده، نشان میدهد که 46 درصد مهاجران ایرانی دارای مدرک لیسانس و بالاترند و 42 درصد در ردههای بالای علمی و حرفه ای و 22 درصد صاحبان شرکتهای بزرگ تجاری، کارخانههای صنعتی بیمارستان و ورزشگاه میباشند و میانگین درآمد مهاجران ایران، 55 هزار دلار و میانگین درآمد شهروندان آمریکایی 35 هزار دلار است. در یک برآورد شگفت انگیز، خسارت ناشی از فرار مغزها در ایران، رقمی بالغ بر 000/000/000/400/30 تومان اعلام شده؛ هرچند که درست بودن این برآورد، مورد تردید جدّی است!
با این که این خسارت اختصاص به ایران ندارد و پدیده ای است عام و فراگیر، ولی باید اهتمام جدّی در رفع آن مبذول داشت. در زیر، آمارهای دیگری در این زمینه در چند کشور بیان میشود.
در سال 1995، 450 هزار نفر از تحصیل کردگان مصری در آمریکا، 6 هزار نفر در کانادا، 150 هزار نفر در استرالیا و 155 هزار نفر در اروپا بودند. در سال 1993، 130 هزار نفر از فارغ التحصیلان روسی به اروپا و آمریکا مهاجرت کردند. در سال 1989، 22900 متخصص، کشور شوروی (سابق) را ترک کردند. در سال 1990، 410 هزار نفر از متخصصان هندی به خارج رفتند که 30 درصد در آمریکا و 23 درصد در آسیای غربی و 11 درصد در اروپا مقیم شدند. درآمد آمریکا در سال 1995 از تحصیل دانشجویان خارجی یک میلیارد دلار بوده است.
در ایران نیز این آمار بسیار تکان دهنده است. چندی پیش وزیر علوم، تحقیقات و فناوری کشورمان اعلام کرد که در سال 1379، 220 هزار نخبه علمی، مدیریتی و صاحب سرمایه به یکی از کشورهای غربی مهاجرت کردند. این رقم در سال پیش از آن، نزدیک نود هزار نفر بود همچنین آمده است که از 175 نفر دارنده مدالهای المپیاد کشورمان در دو دهه اخیر نزدیک 92 درصد آنان به خارج رفته اند.
بررسی مقایسه ای پدیده مهاجرت نخبگان
در کشور ژاپن، دولت این کشور سالانه چند صد نفر از دانش آموختگان رتبه اول دانشگاه توکیو در علوم مختلف را بلافاصله جذب دستگاه اجرایی کشور مینماید و این دانشجویان ممتاز به عنوان کارشناسان ارشد و مدیران میانی سازمانهای اداری ژاپن به تدریج مراحل تجربی کار را نیز آزموده و نهایتاً مغزهای تشکیلات اجرایی ژاپن را تشکیل میدهند. اینان آنچنان تربیت شدهاند که ساعتها پس از پایان کار اداری رسمی تا پاسی از نیمه شب در محل کار خویش به اندیشه و تدبیر در امور مشغولند، به گونهای که مردم به این نخبگان دلسوز لقب قهرمانان ملی و یا فداییان ملت ژاپن دادهاند و به نوعی میتوان گفت که سکاندار اصلی توسعه و پیشرفت ژاپن به شمار میروند؛ البته در برابر این تلاشها دولت نیز متعهد به انجام خدماتی ویژه به آنهاست.
در کشورهای اروپایی و آمریکا با ایجاد قطبها و شهرکهای علمی زمینه تحقیق و پژوهش را فراهم کردهاند و بدین وسیله گم شده محقق را که انجام پژوهش و تحقیق است در اختیار او قرار میدهند، چراکه پژوهشگر به راحتی نمیتواند ابزار کار خود را جهت انجام تحقیق و پژوهش فراهم نماید.
در کشورهای جهان سوم چون این شرایط و امکانات جهت جذب نخبگان فراهم نمیگردد، هر سال تعداد زیادی از این مغزها دفع میگردند.
برخی از راهکارهایی که میتوان برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان ارایه داد:
تمام استرتژیها بر این اساس است که نخبگان بیشتری را نگه داریم و از دانش آنهایی که رفته اند نیز استفاده کنیم.
برخی بر این باورند که کشورهای مبدا باید با ارایه تسهیلاتی مانند کمتر کردن مالیات و افزایش امکانات مانع این امر شوند. باور دیگر آن است که کشورهای مقصد نیز از پذیرش افراد از کشورهایی که نیاز زیادی به آنها دارند خودداری کنند. از طرفی جلوگیری از مهاجرت نیز با توجه به شواهد تاریخی (آلمان و...) راهکار مناسبی نبوده و نخواهد بود و بسیاری بر این باورند که با اختیار و حقوق فردی انسانها تضاد دارد.
شاید راهکاری که به سادگی به ذهن میرسد، تربیت تعداد بیشتری از نیروها به عنوان پزشک و متخصص باشد، ولی هرچند به نظر میرسد این راهکار برای مدت کوتاهی موجب کاهش مشکلات این کشورها شود، با محدودیتهای زیادی از جمله کمبود منابع موجود روبهروست.
انتخاب افراد قبل از آموزش نیز میتواند راهگشا باشد. مطالعه ای در جنوب آفریقا نشان داد که دانشجویان پزشکی در مناطق روستایی پس از پایان تحصیل بیشتر مایل به خدمت کردن در آن مناطق بوده اند و دانشجویان در مناطق شهری خدمت کردن در مناطق شهری را ترجیح میدادند.
راهکار دیگر بومی سازی است. برنامه آموزشی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، تقلیدی از برنامههای آموزشی کشورهای توسعه یافته است و این موضوع در مورد کشورهایی که زمانی مستعمره بوده اند، چشمگیرتر است و متاسفانه این موضوع تنها به برنامه آموزشی دانشگاهها ختم نمی شود؛ برای نمونه، در آفریقا عقیده ای کلی وجود دارد که کالاهایی که از اروپا وارد میشوند، نسبت به کالاهای محلی ارجحیت دارند و این موضوع تا اندازهای عمومیت دارد که حتی اگر گیاهی بزرگتر و با ویژگیهایی بارزتر باشد، اگرچه بومی است به آن Yachi Unu یعنی اروپایی میگویند و از سوی دیگر همان گیاه با کیفیتی پایین تر را Yab bb یعنی با منشأ بومی مینامند! که این موضوع میتواند تا اندازهای با فرهنگ رایج در کشور ما نیز قابل مقایسه باشد.
بومی نبودن و شبیه بودن برنامه آموزشی به کشورهای توسعه یافته، باعث تسهیل هر چه بیشتر مهاجرت به آن کشورها میشود، اما برای بومی سازی برنامهها نخست باید ارزش آن از طرف عموم مورد پذیرش واقع شود که با توجه به مثال آمده کار آسانی نخواهد بود.
در این میان برخی صاحبنظران، نظریه جدیدی مطرح میکنند و آن را Brain Circulation مینامند. در این تئوری برای Brain Drain جنبههای مثبتی هم در نظر گرفته میشود، مانند جابجایی دانش بین کشورها و کمک به پیشرفت علم و دانش؛ برای نمونه، سالانه 400 میلیون دلار از طرف نخبگان مهاجر برای کشور گانا ارسال میشود که این مبلغ چهارمین منبع درآمد خارجی این کشور است؛ اما آیا این پولها مشکل مردم گانا را حل خواهد کرد؟
باور ونسکو بر این است که با اجرای کارگاهها و دورههای آموزشی کوتاه مدت در کشورهای مبدا و دعوت از نخبگان مهاجرت نموده و نیز با ایجاد تسهیلاتی برای نخبگان که بتوانند پس از مهاجرت همچنان از لحاظ علمی با کشور خودشان تبادل اطلاعات داشته باشند، میتوان لااقل تا حدی از سرعت این فرایند کاست و از مهاجرت دائمی نخبگان جلوگیری نمود. سازمانهای جهانی از وخیم تر شدن وضع موجود خبر میدهند تا جایی که کمیسیون اقتصادی ملل متحد برای آفریقا و سازمان جهانی مهاجرت هشدار داده اند که جلوگیری از فرار مغزها در آیند بسیار دشوار تر خواهد بود.
برای جلوگیری از فرار مغزها و جبران خسارتهای ناشی از آن در کشورمان، باید اقدامات جدّی در این زمینه صورت گیرد؛ برخی اقدامات کوتاه مدت و برخی نیز نیازمند برنامههای زیربنایی و بلند مدت است.
راهکار اساسی و مؤثر برای جلوگیری از پدیده «فرار مغزها»، ایجاد شرایط مناسب کار، تحقیق و پژوهش و دستمزد کافی و از بین بردن بی عدالتی و تبعیض است که خود موجب جلب نخبگان میشود.
از دیگر راههای جلوگیری از پدیده فرار مغزها، برنامه ریزی بلندمدت و حساب شده برای استفاده از نیروهای انسانی است و این امر باید مبتنی بر این اصل باشد که تربیت متخصصان باید بر پایه نیازها و متناسب با ظرفیتهای داخلی و به قدر نیاز باشد، تا کمکی اساسی به تحکیم زیربنای اقتصادی کشور باشد.
منبع:tabnak